اولین زخم!
سلام.
یادم نرفته کلی آپدیت عقب افتاده دارم که منتظر یه فرصتم برای نوشتن.
و اما دیشب رفتی از سر کیفت شیشه شیرتو که مامان بزرگ برای اسهالت توش پونه و نبات داغ ریخته بود برداشتی و منم توی آشپزخونه بودم که شترررررررررررررررق! صدای شکستن شیشه اومد و تا اومدم و بابام تورو از اون منطقه دور کرد دیدیم تراشه شیشه خورده روی پات و خونی شده.
خیلی ناراحت شدم. اولش خواستم جیغ بزنم اما از ترس اینکه تو هول (؟) کنی خودمو کنترل کردم و بهت لبخند زدم و بردمت خون پاتو خوب شستم و چسب زخم زدم روش. تو هم برخلاف تصورم خیلی راحت با چسب زخم کنار اومدی و چند دقیقه بعد کلا" قضیه رو فراموش کردی و شیطنتو شروع کردی!
این اولین زخم زندگیت بود دخترکم. بعدها یاد میگیری آدما توی زندگیشون زخمای زیادی می خورن، هم فیزیکی و هم روحی. زخمایی که دیگه با چسب زخمم به راحتی التیام پیدا نمی کنن.
دخترک ماهروی من، توی زندگی از زخم خوردن گریزی نیست، اما اون چیزی که مهمه اینه که آدم بتونه اونقدر خودشو قوی کنه که از زخم خوردن نترسه، از درد کشیدن نترسه و بتونه روی زخمای خودش مرهم بزاره، با دردشون کنار بیاد و خم به ابرو نیاره. زخم خوردن جزئی از زندگیه، مثل آب خوردن! پس باید یاد بگیری مثل آب خوردن برات قابل تحمل باشه!
عزیزم وقتی از زخم خوردن گریزی نیست، زخم رو با آغوش باز پذیرا باش(گاهی زخم خوردن بهتر از مدارا کردنه!) ضجه نزن، بی قراری مکن، صبور باش بر دردت، مرهم بزار بر زخمت و خودت طبیب خودت باش.
همیشه آغوشی که تکیه گاه گریه های انسان باشه ممکنه پیدا نشه، پس خودت رو جوری بساز که حتی در بی پناهی هم بتونی استوار بمونی. درد کمرت رو نشکنه و لبخند رو از لبات دور نکنه.
درد رو به عنوان یه دوست بپذیر، یه همراه که توی زندگی هست، چه بخوای چه نخوای. و فقط این رفتار تو در برابر اونه که کیفیتشو تعیین می کنه.
با درد دوست باش دختر زیبای من. اینجوری تحملش خیلی راحت تره....
بابا یکی مامانو از منبر بکشه پایین!
خب اینم عکسی از اولین زخم زندگیت:
و اینم تو بعد از زخم خوردن، مثل همیشه شیطون و سرحال: