آرمیــــــتا بانوآرمیــــــتا بانو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 14 روز سن داره

آرمیتا بانو (فرشته آرامش و نعمت)

کارمند زن بودن! مسئلتُن؟

1392/12/5 9:05
نویسنده : مامان پپو
647 بازدید
اشتراک گذاری

چند روز پیش بعد از کلی شب نخوابی و سر و کله زدن با یه سوپرترمیناتور! گرگ و میش صبح با "لگد"! همسری از جام بلند شدم و با چشای بسته صبحونه رو آماده کردم و حتی نزدیک بود به جای چایی، شیرخشک تو قوری بریزم!!!!!! (از بس این پروسه درست کردن شیرخشک و چایی رو با چشای بسته انجام دادم قاطیشون کردم!) 
بعدش لنگ لنگان وسایل آمی جونو از گوشه کنار خونه جمع کردم و ریختم تو ساکش، غذای خودم و همسری رو که دیشب تا دیروقت مشغول پختش بودم از یخچال درآوردم. 
تا اینکارا رو کردم و حاضر شدم همسری هم صبحونه شو خورده بود و داشت حاضر میشد. فقط وقت کردم اسباب صبحانه رو جمع کنم و فاسد شدنیا رو تو یخچال بچپونم. 
همسری ساک آمی و کیف من و غذاها رو برداشت و رفت که ماشینو گرم کنه. منم با سلام و صلوات دخملی رو روپوشونی کردم که بیدار نشه و پتو پیچش کردم و با زحمت زیاد و به کمک نرده های پله ها! پوتینامو پوشیدم و رفتم پایین و با حداکثر سرعت داخل ماشین نشستم. 
توی راه غرغر همسری رو شنیدم که میگفت با این جاده لغزنده و هوای سرد، تو واقعا" چطور مادری هستی که بچتو می کشونی بیرون از خونه و از خوابش زده اش می کنی؟ و و و ............. 
یه لحظه با خودم گفتم ما زنای کارمند چقدر بدبختیم!!! 
چرا باید غرغر شوهرو بشنویم که به من نمی رسی و توجه نمی کنی.... 
چرا باید غرغر بچه هامونو بشنویم که مامان چرا همش بیرون از خونه ای و فقط غروبا میای پیشم؟ چرا اصلا" پیشم نیستی؟ وقتی هم هستی همش یا کار داری یا خسته ای؟ 
چرا باید غرغر رئیسامونو بشنویم و به خاطر "زن" بودنمون هم اغلب در حاشیه باشیم و بین ما و همکار مرد همترازمون تبعیض قائل بشن؟ 
چرا باید همش غرغر همکارا رو بشنویم که این کار به چه دردش میخوره؟ اومده جای یه نون آور خونواده رو تو اداره گرفته؟ 
چرا باید غرغر ارباب رجوع رو بشنویم که زنا کی بلدن کار بکنن؟ شما باید پشت ماشین لباسشویی بشینین نه کامپیوتر؟! 
چرا باید غرغر مادرامونو بشنویم که من بعد عمری تورو بزرگ کردن حالا باید با این تن مریض دنبال بچه ات بدوم؟ از تو چه خیری دیدم که از بچت ببینم؟ 
چرا باید غرغر اهل فامیلو بشنویم که خونه اش همیشه نامرتبه، تند تند نمیاد سر بزنه، اهل رفت و آمد نیست، اصلا" یوبسه بدبخت! 
چرا باید انقد خسته باشیم و کمبود وقت داشته باشیم که اصلا" نمی تونیم از پولی که درمیاریم استفاده و لذت ببریم؟ 
چرا باید عمر و جوونیمونو به راحتی فرسوده کنیم و از بین ببریم و خیلی زودتر از هم سن و سالامون شکسته و زمینگیر بشیم؟ 
چرا باید فرصت های قشنگ زندگی رو به آسونی از دست بدیم. فرصت هایی که دیگه برنمی کردن.... 
چرا باید از زندگی جز دویدن هیچی نفهمیم؟؟؟ 

خیلی وقتا از خودم می پرسم چرا ما باید این همه غرغر رو از اطرافیانمون بشنویم و بازم به این شرایط که تنها بازنده واقعی اون خودمون هستیم ادامه بدیم؟ واقعا" چرا؟ 

مشکل اینجاست منی که خودمو میشناسم میدونم آدم تو خونه نشستن نیستم. حتی اگه سر کار رسمی که واقعا" زورت میاد کاری که برای به دست آوردنش کلی گزینشو پشت سر گذاشتی به خاطر زحمت 3-4 ساله از دست بدی. چون بعد از اون دیگه وقتی بچه مهد، پیش دبستانی، مدرسه، دانشگاه و... میره، روز به روز بیشتر و بیشتر ازت دور میشه و یه روزی می رسه که تا دیروقت بیرونه و وقتی میاد خونه هم مستقیم میره تو اتاقش و درو روت می بنده و تو میمونی و میل بافتنی و تی وی! 

تازه من یه مرض ذاتی دارم که نمیدونم چطور درمونش کنم؟ اگه کار اداره دست و پامو بند نمی کرد دلم میخواست خیلی شغلا رو تجربه کنم، مثلا" یه طراح داخلی بشم یا عکاس حرفه ای، یا خیاط حرفه ای، یا آشپز حرفه ای و.... 
کلا" هر شغلی رو میبینم دلم میخواد تو اون شغلم دستی داشته باشم......... 

دیوونه ام، نه؟


امضا: یه کارمند فلک زده

 

اینم ورژنی از آمی جون جون:


پسندها (2)

نظرات (1)

niloo
30 بهمن 92 6:02
salam Pari! Chera nadare, khob khodet entekhab kardi. Manam movafegham ke vaziate sakhtie. kash mishod adam 3 sal morakhasi zayeman dasht. oonvaght in moshkela nabood. Ye shoghle nime vaght ham kheyli khoobe, moalemi va ostadi ham kheyli flexible hast.