آرمیــــــتا بانوآرمیــــــتا بانو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرمیتا بانو (فرشته آرامش و نعمت)

اولین سرماخوردگی!

1391/11/28 13:05
نویسنده : مامان پپو
823 بازدید
اشتراک گذاری

فین کردن یا نکردن! مسئله این است!

شلام.

مامانم از 11/11 رفت سرکار. و بعد از کلی گشتن دنبال پرستار و صحبت با مهری خانم و شمسی خانم و .... بالاخره راضی نشد منو بده دست هر ننه قمری و مجبور شده هر روز صبح منو از خواب ناز بیدار کنه و شال و کلاه بپوشونه تا برم خونه مادربزرگه.

اینم زندگی ددری ما! از همین اول باید عین مسافر کوچولو یه روز خوش نداشته باشیم....

و این شد که به 3 روز نکشیده من سرما خوردم، چه سرماخوردنی..... (والا راستش من فعلا" به جز سوپ و حریره بادوم و سیب چیزی نمی خورم، نمیدونم چلا مامانم هی اصرار داره سرما خوردم، اگرم خوردم یادم نیست دقیقا" چه مزه ای بوده؟!!!)

خلاصه آب مماخ آویزون و سرفه ها و عطسه های پیرمردانه به راه!

خس خس سینه وحشتناک..... مامی منو برد دکی بهداری (چون صبح هیچ جای دیگه ای باز نبود) و اون بهم آموکسی کلاو داد که مامی میگفت خیلی قویه و بهم ندادش.

یکی دو روز بعد منو برد پیش دکتر اشراقی که اون بهم یه آنتی بیوتیک آمریکایی داد و گفت که عفونت دارم و حتما" باید استفاده کنم تا اینکه مامی راضی شد بهم از اون داروها بده....

مامی خیلی عذاب وجدان پیدا کرده بود و همش خودشو بخاطر این وضعیت لعنت می کرد....

منم وقتی مامی با یه پارچه نخی مماخمو پاک می کرد دردم میومد و میگفتم "بووووَه!" (بدون اینکه کسی این کلمه رو یادم بده!)

خلاصه یه طوری شده بود که وقتی عطسه میزدم و آب مماخم آویزون میشد دیگه خودم با آستین مامی یا هرپارچه دیگه ای که دم دستم بود سعی میکردم مماخمو تمیز کنم!

بعد از یک هفته من کمی بهتر شدم اما دو سه روز بعد از شروع مریضی من بالاخره موفق شدم مامی رو هم مریض کنم هورااااااا!

حالا دیگه مامی هم عین خوتم آب مماخش آویزون بود..........

با این تفاوت که مامی می تونست فین کنه و خودشو راحت کنه اما من نه!

آخه خدا جون، تو که موجود خبیثی به اسم ویروس سرماخوردگی رو آفریدی، چرا موقع آفرینش ما نینی کوچولوها یادت نبود بهمون قابلیت فین کردنم اضافه کنی؟ خدائیش خودت تا حالا سرما خوردی؟ جوری که آب مماخت آویزون بشه؟ بعد اونوقت به این فکر کردی که اگه نتونی فین کنی و مماخت پر باشه و گشنتم باشه و مجبور باشی می می میک بزنی چطور باید اینکارو بکنی؟ نه، خدائیش یه بار بشین خودت امتحان کن ببین چه ستمیه!!!

اصلاح کن آفرینشتو پدر جان! یه فین کوچولو که قابل این حرفا رو نداره!

من مطمئنم مامی تا به حال نفهمیده بود که همین فین کردن چه موهبت عظمائیه که خدا بهش داده و قدرشو نمیدونه! از دست این جماعت ناشکر!!! باه باه باه! (این از اون تکیه کلامای مامی است که من گرته برداری کردم.)

الان یه کم بهتر شدم اما مامی هنوز مماخش آویزونه!!!

اینم ورژن جدید خوتم! در عنفوان 7 ماهگی:

7 ماهگی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)