کارمند زن بودن! مسئلتُن؟
چند روز پیش بعد از کلی شب نخوابی و سر و کله زدن با یه سوپرترمیناتور! گرگ و میش صبح با "لگد"! همسری از جام بلند شدم و با چشای بسته صبحونه رو آماده کردم و حتی نزدیک بود به جای چایی، شیرخشک تو قوری بریزم!!!!!! (از بس این پروسه درست کردن شیرخشک و چایی رو با چشای بسته انجام دادم قاطیشون کردم!) بعدش لنگ لنگان وسایل آمی جونو از گوشه کنار خونه جمع کردم و ریختم تو ساکش، غذای خودم و همسری رو که دیشب تا دیروقت مشغول پختش بودم از یخچال درآوردم. تا اینکارا رو کردم و حاضر شدم همسری هم صبحونه شو خورده بود و داشت حاضر میشد. فقط وقت کردم اسباب صبحانه رو جمع کنم و فاسد شدنیا رو تو یخچال بچپونم. همسری ساک آمی و کیف من و غذاها رو برداشت و رفت...
نویسنده :
مامان پپو
9:05