آرمیــــــتا بانوآرمیــــــتا بانو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 18 روز سن داره

آرمیتا بانو (فرشته آرامش و نعمت)

آزمون دکترای بابایی

سلام به جوجوی خوشگل خودم. امروز بابایی امتحان دکترا داره و از صبح رفته. (امسال سازمان سنجش ولخرجیی کرده و بهشون ناهارم میده!) صبح که زنگ زدم بابایی، گفت آزمون تخصصیش خیلی خوب بوده، فقط وقت کم آورده وگرنه خیلی از سوالات ریاضیشو میتونست جواب بده.... البته بابایی علیرغم اصرارهای زیاد من برای آزمون هیچی نخونده بود، ولی وجدانا" هر کس دیگه ای هم بجای بابایی بود با این همه مشغله اصلا" فرصت خوندن پیدا نمیکرد........ به هر حال جوجوی نازنینم همونطور که برای مامانی دعا کردی و قبول شد، برای بابایی هم با اون دستای کوچولوت دعا کن شاید اونم قبول بشه. بابایی مستحق بیش از اینهاست، وقتی بیای دنیا اینو خوب می فهمی......
25 فروردين 1391

بالش بارداری

کم کم دارم سنگین میشم و باید بیشتر به وضعیت خوابم دقت کنم. مثلا" دکترا میگن برای خونرسانی بهتر ترجیحا" باید به پهلوی چپ بخوابین یا زیاد نباید به پشت بخوابین یا تابلوئه که اصلا" نباید دمر بشیم.... بخاطر همین من به جای اینکه شونصد تا بالش پشت و جلو و زیر پاهام بزارم یه بالش مخصوص بارداری برای خودم طراحی کردم و دوختم که بعدها هم میشه ازش به عنوان بالش شیردهی و بعدش به عنوان یه آلونک کوچیک برای نشستن نینی استفاده کرد. البته چون تجربه اولم بود یه کم ایراد داره اما بالاخره کارمو راه میندازه. سوسک بشه هر کی بخنده! اینم عکسشه: ...
25 فروردين 1391

آخر دنیا

سلام........... امروز یه فیلم دیدم راجع به آخر دنیا......... عزیزم همونطور که میدونی (شایدم نمیدونی!) یه آقایی به اسم نوسترآداموس ٥٠٠-٦٠٠ سال پیش، پیشبینی کرده که دنیا توی ٢١ دسامبر سال ٢٠١٢ تموم میشه! به همین راحتی؟؟؟؟؟؟ نه بابا زیاد راحت و الکی هم نیستا!!!!!! کلی چیز میز قبلش قراره اتفاق بیفته....مثلا" سیل، زلزله، جنگ و خیلی اتفاقات ناخوشایند دیگه.... الانم که توی سال ٢٠١٢ هستیم. یعنی وقتی که قراره دنیا به آخرش برسه، توی نازنین هنوز ٦ماهت نشده! من نمیدونم این اتفاق واقعا" قراره بیفته یا نه؟ حتی اگه ٢١ دسامبر ٢٠١٢ (٣٠ آذر ١٣٩٠) دنیا تموم نشده بالاخره یه روز دیگه تموم میشه!!!!!!! بهرحال حتی اگه قرار باشه کمتر از ٦ ماه باهات باشم....
25 فروردين 1391

مامانی لوزت مفالک!

سلام به مامان خوب خودم. از اونجاهی که من از همین حالا حتی به عنفان یه کرم کوشولو موجودیت دالم و از تمام حقوق قانونی و طبیهی یه موجوت زنده برخولدارم، در مقام فلزند ارشد شوما بل خودم لازم میدونم که لوز مادلو بهت تفریک بگم. میخواستم جلو جلو (شما بهش میگین پیشاپیش!) به خاطر همه زحمتایی که میکشی تا من بزلگ بشم، ازت مرسی! به خاطل ٩ ماهی که قراره از توی شکمت دست بکنم تو حلقت و باعث حالت تهولت بشم، بهت لگد بزنم و سیخونک و غلغلکت بدم (به قول بچه محلا: خِتی مِتی!) و هی روی کمرت شیرجه بزنم و تو از درد کمر و سنگینی بقچه ای که بستم به شکمت کلافه بشی اما با تمام ایناصبولانه و با لبخند منتظر دیدنم بمونی، ازت موتوشکرم. (واای مامانی، واقها" چه تحملی دا...
19 فروردين 1391