ارمیا
سلام. اومدم با کلی تعریف تازه. دخترم خیلی بزرگ و شیطون شده.... یه ماه پیش رفتیم عروسی پسر عموی باباش. یه کم مریض بود و من می ترسیدم از صدای زیاد موسیقی بترسه. باباشم اصرار داشت یا نمیاریش عروسی یا باید کامل بپوشونیش که سرماخوردگیش بدتر نشه. وقتی وارد سالن شدیم خواب بود. کم کم بیدار شد و تا صدای آهنگو شنید دستاشو به حالت رقص بلند کرد و گفت: نی نای نای! بعدشم که تا ولش می کردی میرفت سر میز آدمای غریبه تا بپرسه کم و کسری چیزی ندارن! انگار مادر دوماد بود! خلاصه یه جا بند نمی شد و با همه گرم میگرفت. شیرینیی از روی میزا برمیداشت و سبیل پیرمردا رو می کشید! معلوم بود خیلی بهش خوش میگذره. از لباسش با اون دامن پف کرده هم خیلی خوشش میومد. شبیه ...
نویسنده :
مامان پپو
13:29